بازخوانی یک مثنوی نوستالژیک از رضا اسماعیلی : «عدل مولا اتفاقی ساده نیست»

ساخت وبلاگ
_________________________________________________________________________________________________

«عدل مولا اتفاقی ساده نیست»

 

 اشاره :

«عدالت» حسرت هنوز و همیشه جامعه ایرانی ست . جامعه ای که علی رغم برخورداری از منابع سرشار نفت و گاز و ثروت های طبیعی دیگر، همچنان با فقر و تبعیض و بی عدالتی دست و پنجه نرم می کند !

«عدل مولا اتفاقی ساده نیست» مثنوی عجیبی ست . شعری آرمان خواهانه که عدالت علوی را در واژه به واژه خود معصومانه آه می کشد . این مثنوی که بعد از پذیرش قطعنامه 598 و در سال های کمرنگ شدن ارزش های انقلابی و  هجوم دوباره اشرافی گری و پول سالاری بر جامعه ایرانی سروده شده است، بعد از انتشار همچون بمب صدا کرد و در جُنگ ها، ماهنامه ها و روزنامه های ادبی دهه هفتاد بارها و بارها چاپ و منتشر شد . این شعر با لهجه معصوم و عدالت خواهانه خود، بغض خیلی ها را شکست و اشک خیلی ها را در آورد . بخصوص اشک نسل بازمانده از جنگ را که شاهد سرکشیدن جام زهر توسط پیر و مقتدای خویش حضرت امام خمینی (ره) بودند. مردان بی ادعایی که هشت فصل عشق را  یک نفس جنگیده بودند و بعد از پذیرش قطعنامه غریب و حسرت زده خاطرات سبز خود را مرور می کردند . خاطراتی که در جامعه استحاله شده بعد از جنگ، روز به روز رنگ می باخت .

زمزمه دوباره این شعر نوستالژیک برای نسل 57 و مردان بی ادعایی که امروز با حسرتی عمیق خاموشی و فراموشی را تجربه می کنند خالی از لطف نیست . هر چند که بار دیگر داغ شان را تازه می کند و بر زخم های سربلندشان نمک می پاشد !

 

 

می کنم آغاز با نام علی 
تا بنوشم عشق از جام علی

یا علی مولا ! تو دستم را بگیر
دست روح حق پرستم را بگیر

قلب شعرم را بده امشب خراش
یک تبسم زخم بر روحم بپاش

تا شوم مست تولای تو باز
عارف حق از دو عالم بی نیاز

یاری ام کن تا زعشقت دم زنم
شعله بر جان بنی آدم زنم

یاری ام کن ای عدالت مرد ناب
روح احمد همسر با نوی آب

یاری ام کن ای معمای غدیر
ای ولایت را تو مولا و امیر

یاری ام کن ای علی  ای بوتراب
شد دلم در حسرت وصف تو آب

یاری ام کن تا بگیرم بال و پر
پر کشم تا زخم تا اوج خطر

یاری ام کن تا تو را پیدا کنم
قاسطین را باز هم رسوا کنم

مارقین و ناکثین را رگ زنم
زخم بر کفر و نفاق و شک زنم

باز از عشقت خمارم کن علی‌(ع)
بی قرارم بی قرارم کن علی (ع)

می برم نام تو را من دم به دم
تا زند عشق تو در جانم علم

من کی ام؟ آیینه دار راه تو
شیعة چشمت ؛ غبار راه تو

من کی ام؟ مست ظهور چشم تو
عاشقت، سنگ صبور چشم تو

من کی ام ؟ یک عاشق بی دست و پا
عاشق وصل تو، اما بی نوا

کاش می شد چاه نخلستان شوم
تا به بزم درد تو مهمان شوم

 عارف آیات  قرآنت شوم
در شبی روشن مسلمانت شوم

باید اما بگذرم از این خیال
فهم تو کاری ست دشوار و محال

من کجا و فهم قرآنت علی !
من کجا عرفان چشمانت علی !

من کجا، فهم کلام الله تو
مانده ام در بای «بسم الله» تو

این لیاقت نیست در من ای دریغ
درد من درمان نگردد جز به تیغ

گشته ام با خویش دشمن یاعلی !
وای بر من، وای بر من یا علی !

*****
خوش به حال ما که از نسل گلیم
همچو بلبل عاشق وصل گلیم

لاله های سرخ باغ حیدریم
وارثان درد و داغ حیدریم

بی سر و دستار در صحرای خون
سرخ می رقصیم  هم پای جنون

مستی ما بی نیاز از باده است
می شویم از عشق مولا مست ؛‌ مست

خضر راه ما  فروغ ماه اوست
مقتدای ما دل آگاه اوست

ما که از جور خوارج خسته ایم
با علی عهد اخوت بسته ایم

ما مرید ذوالفقار حیدریم
تا جهان باقی ست یار حیدریم

جان ما از عشق مولا منجلی ست
گر بخواهد جان، جواب ما بلی ست

در سر ما نیست  جز عشق ولی
یا علی و یا علی و یا علی

*****
ما ز فهمت ای علی پا در گلیم
ما تو را گم کرده ایم و غافلیم

ما که بذر معصیت  افشانده ایم
قلب معصوم تو را کی خوانده ایم؟!

غافل از دردیم و مستی می کنیم
روز و شب شهوت پرستی می کنیم

عاشقی را سخت حاشا کرده ایم
از سر خود عشق را وا کرده ایم

بار دیگر با هوس خو کرده ایم
التماس خال و ابرو کرده ایم

هفت جنت ناگهان شد مال ما
باغ های این جهان شد مال ما

کرده دنیا جامه هامان را زری
روح ما افسرده و خاکستری

جسم ما در جامه های رنگ،رنگ
روح مان آلوده ی صد گونه ننگ

باد می نوشیم و فربه می شویم
خوش به حال ما، مرفه می شویم !

*****
ای علی (ع) این است وصف حال ما
وای بر ما، وای بر احوال ما

تا دل ما طعمه ی خناس شد
نفس ما سرگرم لیس و لاس شد

غیرت ما در شبی بر باد رفت
عافیت ترتیب ما را داد و رفت

جانمان از حرص مالامال شد
روحمان در کوچه ها دلال شد

فقر آمد، گوش ایمان را گرفت
از دل ما طعم عرفان را گرفت

خاک ذلت بر سر اخلاص شد
از برای نان، شرف رقاص شد!

اهرمن آمد، هوس تصویب شد
قلب ما اغفال بوی سیب شد

برده ی تن، بندگان نان شدیم
ما اسیر فتنه ی شیطان شدیم

ای علی (ع) جان دست هامان رو شده
روح ما این روزها جادو شده

معصیت می بارد از دیوار و در
بوی شیطان می دهد روح بشر

بار دیگر زهد تنها گشته است
بت پرستی سهم دنیا گشته است

قبله توحید! بت ها را ببین
لات و عزنی و هبل ها را ببین

این بت جاه و مقام است و غرور
آن یکی دیگر بت تزویر و زور

باز هم قدرت نمایی می کنیم
بر ضعیفان ما خدایی می کنیم

می شود در چشم ما دنیا عزیز
فطرت ما می شود ایمان ستیز

شهر در بوی ریا گم می شود
در نگاه ما خدا گم می شود

شهر ما شکل عروسک می شود
غافیت جویی مبارک می شود

باز هم فصل غریبی می رسد
فصل زرد خود فریبی می رسد

شهر از آئینه خالی می شود
باز فصل بی خیالی می شود

باز می گیرند اصحاب چرند
غیرت ما را به باد نیشخند

شهر می گردد پر از حور و پری
پر ز بوی شهوتی کاکل زری

باز هم زن ها عروس می شوند
خیمه شب بازان چه زیرک می شوند

گرگ شهوت در خیابان های ننگ
می زند بر روی عصمت باز چنگ

می شود گم عزت ما در زمین
ما و اندوه و هزاران نقطه چین

دین ما آلوده ی شک می شود
روح مان هر روز کوچک می شود

باز هم فصل غریبی می رسد
فصل زرد و خود فریبی می رسد

می شود فصل عدالت ناپدید
ناگهان تبعیض، تبعیضی شدید!

بوی تبعید ابوذر می وزد
باز قارونی قلندر می وزد

در خیابان ها کاخ می روید مدام
بر سر ما شاخ می روید مدام

می کشد قد کاخ های سبز باز
صاحبان آن همه اهل نماز

قبله آنان نفاقی تو به تو
در نماز استاده، اما بی وضو

بار دیگر می رسد فصلی ز راه
رو سیاه رو سیاه رو سیاه

بی قرار یاس های کاغذی
وارث احساس های کاغذی

شهروندانی شخیص و با کلاس
عاشق گل های باغ اختلاس

این دغل بازان تکاثر پیشه اند
عافیت مردان دنبا ریشه اند

این جماعت، عدل را قی کرده اند
روی دوش ما ترقی کرده اند

جقدهای شوم شیطان مسلک اند
خون نسل شاپرک را می مکند

 می رسد دوران «از ما بهتران»
خون ز ما، دنیا به کام دیگران

باز هم ورد زبان روزگار
داستان تلخ «دارا و ندار» ا
باز هم ما و کلاف فاصله
بین ما و عدل، صدها مرحله ...!

*****
باز بسم الله الرحمن و الرحیم
یا علی ما و صراط مستقیم ؟

ما دچار خواب خرگوشی شدیم
شهر وندان  فراموشی شدیم

گر چه در دیگ جهان «من» می پزیم
ما هنوز آن ملت مستضعفیم

گنج قارون هست ما را در دو دست
فطرت و ایمان ما مستضعف است

کاشقان گنج های لذتیم
غافل از گنجینه های فطرتیم

فقر و استضعاف یعنی معصیت
چیدن بوی رفاه و عافیت

فقر و استضعاف یعنی «من» شدن
مثل شیطان با خدا دشمن شدن

فقر و استضعاف یعنی حب جاه
گم شدن در پشت یک میز سیاه

خم شدن از ترس در پیش مقام
یک دل بیمار، با یک روح خام

چاپلوسی با دلی اهریمنی
برده بودن مثله آدم اهنی

فقر و استضعاف، یعنی جیغ روح
عرض اندام مگس، در پیش نوح

فقر واستضعاف، یعنی فعل زشت
پشت پا بر شهر وندان بهشت

فقر و استضعاف ... ای جان! بگذریم
با دلی ریش و پریشان، بگذریم

این جهان ما را دگرگون کرده است
از حریم عشق، بیرون کرده است

باز فصل آزمون و امتحان
باز غفلت، باز بیعت با جهان

سرنوشت نسل انسان مبهم است
باز هم فصل هبوط آدم است !

*****
ای پسر! لب را بگز، خاموش باش
در خیال خلوت و آغوش باش

مثل اهل حال، ابن الوقت باش
دلقکی کن پیشه و خوشبخت باش

کم بگو از عدل و وجدان و خدا
شد قدیمی، کهنه شد این حرف ها

این سر سبز است، بر بادش مده
حرف های سرخ را یادش مده

مصلحت این است و دیگر نیست هیچ
خسروان دانند، در این سِرّ مپیچ

روزهامان پرتقالی باد و شاد
قسمت ما «هر چه باداباد» باد ...

*****
گر شود حاکم به ما مولا علی (ع)
می شود تیغ عدالت صیقلی

می زند حیدر روابط را به هم
می کند قسط و عدالت را حَکم

عدل مولا اتفاقی ساده نیست
هیچ کس جز او عدالت زاده نیست

عدل در جان علی یک باور است
ذوالفقار او عدالت پرور است

پیش او معنا ندارد ظلم و باج
پیش او معنا ندارد تخت و تاج

او که مرد عدل و تیغ است و قلم
می کند پاهای ظالم را قلم

اغنیا را می کشد پایین ز تخت
باز می گیرد از آنان تاج و تخت

می ستاند سهم بیت المال را
گرچه باشد مَهر زن های شما

چون که بیت المال ؛ بیت الحال نیست
دزد بیت المال خوش اقبال نیست

وصله بر تنپوش دنیا زد ولی
یعنی از دنیا تبری کن علی

با نمک، با پاره ای از نان بساز
در کمال سادگی، انسان بساز

زندگانی مثل حیدر ساده نیست
هیچ کس مثل علی  آزاده نیست

در جهان هر خانه ای خشت و گلی ست
خانه مولای درویشان علی  ست

*****
ما ز فهمت یا علی پا در گلیم
ما تو را گم کرده ایم و غافلیم

یا علی با ما بگو با این حساب
می شود آیا دعا مان مستجاب ؟

باز آیا ما هدایت می شویم ؟
لایق وصل شهادت می شویم ؟

باز آیا زخم مان گل می کند ؟
در دل ما عشق قُل قُل می کند ؟

باز آیا ما پرستو می شویم ؟
از نسیم عشق گلبو می شویم ؟

باز آیا ما قناری می شویم ؟
جرعه نوش بی قراری می شویم ؟

بشنو از نی، بشنو از نی می کنیم ؟
عشق را با پای دل طی می کنیم؟

باز آیا ما خدایی می شویم؟
یا علی! ما کربلایی می شویم؟

*****
ای علی! ای خوب، ای مولای دین
از دل ما این تغافل را بچین

تیرگی را از دل ما دور کن
روح ما را با خودت محشور کن

بر دل ما نور رحمانی بپاش
در وجود ما مسلمانی بپاش

جان ما را کن ز عشقت منجلی
ای فدایت جان عالم، یا علی !

 رضا اسماعیلی

 

 

 

شعر و مقالات اجتماعی...
ما را در سایت شعر و مقالات اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wepafarinpo بازدید : 222 تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 ساعت: 9:46